نوشته اصلی توسط
hamta11
سلام.من 6ماهه که عقد کردم .اول یه توضیح کوچیک بدم.یکسال قبل از عقد با همسرم اشنا شدم و تقریبا 5 ماه بعد از اشنایی همسرم از من خاستگاری کرد من هم بعد از مدتی فکر به اون جواب مثبت دادم .ما بهم علاقه مند بودیم و کاملا تفاهم داشتیم و داریم. دقیقا همونکسی بود که من میخواستم اما مادرم با ازدواج دختر کوچکتر مخالف بود .من و همسرم از نظر اعتقادی مذهبی هستیم اما مادرم مثل من نیست و بخاطر همین با کلی مشکل روبرو شدم .مادرمن داماد بهتری از همه نظر میخواست اما ملاک من چیز دیگه ای بود . متاسفانه همسرم قبل عقد بخاطر شنیدن زیاد کلمه نه و دیدن رفتار نسبتا سرد از مادرم با ایشون زیاد گرم نمیگیره و خشک رفتار میکنه با این حال بی احترامی نمیکنه اما با پدر و خواهرم خیلی خوبن .ناگفته نمونه همسرم بخاطر من در برابرمادر خودش مقاومت کرد و اجازه ندادن توهینی به من و خانوادم بشه.خلاصه با مشکلات زیاد بهد از 6 ماه عقد کردیم .من و همسرم هیچ مشکلی باهم نداریم و همیشه باهم برای مشکلات تصمیم میگیریم و رفعش میکنیم و نمیزاریم چیزی زندگیمونو خراب کنه.اما در رابطه با خانواده شوهرم یه مشکلی دارم .مادر شوهرم خیلی سال پیش وقتی بچه ها کوچیک بودن از همسرش جدا شد و یجورایی به بچه ها وابستس .همسر منم مادرشو دوسداره اما بهش وابسته نیست.خواهر بزرگ همسرم که 31 سالشه هم مجرده.از وقتی که بعد از عقد اونجا میرم و شب میمونم رفتارشون یجوری شده اخه یجورایی رسمشون اینه که داماد میره خونه عروس نه عروس بره خونه داماد اما چون محل کار همسر از خونه ما دوره نمیتونه همیشه بیاد خونه ما و از اونجایی که با مادرم زیاد خوب نیست و دوسداره پیشش باشم من میرم پیشش.یه چند روزی هست که مادر شوهرم تو شوخیهاش حرفای خوبی نمیزنه مثلا وقتی شوهرم میگه اول همسر اون میگ با شوخی اول مادر بعد همسر .شوهرمم از این موضوع تعجب کرده که چرا همچین شوخی هایی میکنه.میخوام بدونم بخاطر اینکه اونجا میرم هست یا چیز دیگه ای ؟نگرانم نکنه بعد ها دخالت کنه تو زندگیم .لطفا بهم بگین چیکار کنم تو این شرایط؟ممنونم